عاشقانه های پایان یافته

هنوز یاد ِ آن دو گوی
آن دریای ِ طوفانی ِ بی انتها
آن زندگی ِ جاودان
میلرزاندم
دلم را می لرزاند
شوک می دهد
به زندگی ِ مرده من
که سرد ِ سرد شده

فقط
لب هایت را کم دارد
زندگی ام ،
تنفس مصنوعی
تا باز
گرم ِ گرم شوم

١٢ تیر ٩٠


پ.ن : تاریخ انقضا این نوشته ٣ روز بعد بود. نوشته ها هم تاریخ ِ انقضا دارند...

بازگشت

می خواهم
قطره های ریز آب
هوشیار بخشم باشد
و شاید منزلم
رحمی
در شکم ِ مادری
که بهشت را زیر قدم دارد
به همین سادگی

به همین سادگی
بیدار شوم
به عقب برگردم
همه چیز برگردد

نه !
به عقب تر برگردد
بگذار خدا
دوباره دست هایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت *
*رنگ های رفته دنیا ، گروس عبدالمالکیان

١٥ تیر ٩٠

شعور

آقای راننده ای که وقتی نشستم تو ماشینت داشتی یه آهنگ گوش می دادی
آهنگ ِ ناراحتم میکرد ،  از نفس کشیدنم فهمیدی
و  آهنگ رو عوض کردی 
خواستم همینجا بگم روانیتم
کل مردم ِ این مملکت اگه مثل تو می فهمیدن ، مملکت گل و بلبل بود