جدایی نادر از سیمین


* دیدن دوباره "یک جدایی" . یک جدایی که از اولین لحظه تا آخرش حرف ها برای گفتن داشت و باز بغض های خفه در گلو در برابر سکانس های بی نظیر این شاهکار.

*خیلی بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرم بعد از هر بار دیدنش. داستان فقط در مورد جدایی نادر از سیمین نیست ، داستان در مورد شیوه زندگی ماست ، در مورد ارتباطات ،احساسات، افکار و عملکرد ما. واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم با صحنه هایی که "نادر" به عنوان یک قهرمان برای "ترمه" ظاهر می شد. سکانس پمپ بنزین و نشان دادن این موضوع که نادر چقدر به حق و ناحق و تربیت دخترش اهمیت می دهد.سکانسی که نادر برای معنای فارسی گارانتی به ترمه پشتوانه را پیشنهاد می دهد و می گوید حرف اشتباه اشتباه است ، مهم نیست چه کسی می گوید. تمام این ها فوق العاده ارزشمند و نشاندهنده رابطه خاص این پدر و دختر است.

*2 سکانس خیلی من را اذیت کرد.اول وقتی نادر با برخورد تند راضیه را از خانه بیرون کرد. برداشتی که از نادر کردم آدمی بود که به حق اهمیت می دهد اما با همه هم از روی اخلاق برخورد می کند. از کوره در رفتن در شخصیت نادر تا آن لحظه فیلم نمی گنجید. همه اش فکر می کردم که اگرچه واقعا این موضوع او را ناراحت و عصبانی کرده اما در نهایت برخوردی در خور با راضیه خواهد داشت اما...
دوم وقتی بود که فهمیدم حق با سیمین بوده و نادر دروغ گفته. هم من فهمیدم و هم ترمه.
و این دومین باری بود که شخصیت قهرمانی نادر در پیش چشمان ترمه شکست.

*سکانس بعدی وقتی بود که ترمه دروغ گفت و بار مجازات پدر را از دوش او برداشت. اینجا بود که پدر دیگر قهرمان حق برای ترمه نبود. آنهمه تاثیر گذاری به ناگاه فرو می پاشد.

*دوست دارم بیشتر از ترمه بگویم.دختری که قربانی تبدیل شدن ِ "الکی به جدی" پدر و مادری شد. که اگر فقط پدر کمی کوتاه می آمد و یک بار "کار اشتباه" انجام می داد و به جای دنبال اثبات حق بودن برای زندگی مشترکش می کوشید ، اینگونه نمی شد. خنده های ترمه وقتی توی راه پله به همراه پدر می دود واقعا خنده به لب من می آورد و گریه هایش وقتی "آقا جون" را در آن وضعیف دید و وقتی که دید الکی الکی مسئله جدی شده بغض گلویم را شکست. ترمه همه کسانیست که قربانی تصمیم گیریه دیگران می شوند.مهم نیست تصمیم غلط یا درست ، قربانی آن هم از نوع 11 ساله اش غلط یا درست را نمی خواهد ، فقط...

*مسئله دیگری که توجه مرا خیلی جلب کرد خانواده زن خدمتکار ، راضیه ، بود. خیلی خوب در این فیلم حس می شد تفاوت زندگی ها را. حتی با اینکه هر دو خانواده مشکلات عدیده ای داشتند اما احساس من این بود که خانواده خدمتکار همچنان رنج بیشتری می برند. فرهادی نخواسته مثل تمام فیلم های کلیشه ای ایرانی نشان بدهد که آنها که در طبقات پایین تر اجتماع هستند آدم های بهتری هستند ! او مسئله را همانطور که هست نشان داده. اینکه در طبقات پایین مشکل فقط مشکل مالی نیست ، به دنبال آن هزاران دردسر دیگر درست می شود و افرادی مانند همسر خدمتکار را به آن وضع و حال می اندازد. از آن سو بازی های "سمیه" و "ترمه" این را به ما می گوید که این دو در ظاهر هیچ تفاوتی با هم ندارند و از بازی های مشترک لذت می برند و شاید زندگی خیلی متفاوتی نداشته باشند. اما مقایسه زندگی این پدر و مادر های آنها ما را به جایی دیگر می رساند که به نظرم واضح ترین صحنه وقتی بود که خدمتکار و همسرش در آشپزخانه در حال دعوا بودند و نادر و سیمین و ترمه ، خیره نگاه می کنند و فقط صدا ها را می شنوند و بعد بیرون رفتن مرد را.

*همچنان چند صحنه دیگر را به شدت دوست داشتم . وقتی نادر در حال شستن پدر به گریه می افتاد. وقتی پدر دست سیمین را ول نمی کند. وقتی پدر می گوید "سیمین کجا میری؟"

*لازم به یاد آوری نیست که بنده فیلم شناس نیستم و این پست صرفا تراوشات احساساتی من بعد از دیدن دوباره فیلم است ، همین !